فصل اول
اجازه دهید همه بدانند چه انتظاری از آنها دارید
مدیران ماهر تلاشهای فردی را با هم ترکیب میکنند تا بزرگترین نتایج جمعی ممکن را به دست آورند؛ و برای این کار ابتدا مطمئن میشوند که همه افراد به سمت هدف مشترکی گام برمیدارند. چرا که هماهنگسازی، دستاوردهای ملموسی به همراه دارد.
داشتن استعداد به تنهایی تضمین کننده بهترین عملکرد نیست، حتی اگر آنها عملکردهای انفرادی درخشانی داشته باشند. گروهی متشکل از افراد متوسط که میدانند چگونه با هم کار کنند، در طولانی مدت از مجموعهای از کارکنان درخشان ولی جدا از هم سبقت میگیرند. کلید اصلی در ایجاد دستاوردهای تیمی موثر این است که همه را حول محور موضوع واحدی جمع کنید؛ و در درجه اول و مهمتر از همه، روی هدف مشترکی تمرکز کنید.
هنگامی که تیم خود را براساس هدف یا اهداف مناسبی سازماندهی میکنید، این امکان را به اعضای تیم میدهید که به جای اینکه بخواهند جداگانه و مستقل با چالشها مقابله کنند، کار خود را برآیند ادامه کار دیگری بدانند. اولین قدم جهت ایجاد هماهنگی برای کارایی بهتر تیمی این است که همه بدانند سازمان در آینده به چه سمتی میرود. وقتی این اتفاق افتاد، مدیران میتوانند روی چینش کارمندان برای عملکرد گروهی یکپارچه و حرفهای کار کنند. ایده اصلی این است که بدانند چگونه همه افراد را در کار دخیل کنند و چگونه از قدرت افکارشان بهره ببرند.
توجه داشته باشید که داشتن هدفی مشترک، چیزی بیشتر از لیست وظایف کاری به هر شخص دادن است. به جای اینکه فقط اعلامیهای از اهداف را بخوانید، افرادتان باید بدانند:
- کاری که انجام میدهند چگونه با کار دیگران سازگار میشود.
- چگونه انتظارات سازمان با تغییر یافتن شرایط و وضعیت بیرونی تغییر میکند.
در یک سازمان موثر، افراد شاغل در یک بخش به این دو عنصر توجه زیادی نشان میدهند؛ همه باید بدانند چگونه کار خودشان را در تعامل با دیگران انجام دهند تا کل سازمان به هدف بزرگتر دست یابد. وقتی این اتفاق بیفتد، کار گروهی واقعی و اصیل شکل میگیرد.
به عبارت دیگر، در هر سازمانی دانش دو شکل دارد:
۱. دانش مستقیم: به معنی آگاهی از اصولی است که در هر حرفهای جاری است. هر شرکتی در هر صنعتی این قوانین و نیازهای اولیه را میشناسد.
۲. دانش ضمنی: به معنی آگاهی لحظهای از سبک کاری هر شخص و اینکه احتمالا آنها در هر شرایطی چه عکسالعملی نشان میدهند. این دانش به وسیله تجربه و برخورد مستقیم با کار به دست میآید، نه با خواندن دستورالعملها یا گوش دادن به سخنرانیها.
در یک سازمان متوسط، مردم برای فهمیدن اینکه چه کار کنند، کمابیش به دانش مستقیم تکیه میکنند. در سازمانهای با کارایی بالا، هم دانش مستقیم و هم دانش ضمنی به کار گرفته میشود. افراد کار خودشان را با کاری که بقیه در اطرافشان انجام میدهند تنظیم میکنند. اولین قدم برای تحقق این امر، این است که همه به درک مشترکی برسند. مدیران باید با همه ارتباط برقرار کنند و به کارمندان نشان دهند که از آنها چه انتظاراتی دارند.
پایگاه دادههای تاثیر مشارکت کارمندان در کسبوکار موسسه گالوپ نشان میدهد: «دستاوردهای قابل توجه در عنصر اول با افزایش بازدهی به میزان ۵ تا ۱۰ درصد، هزاران مشتری راضی و ۱۰ تا ۲۰ درصد حوادث کمتر در حین کار، ارتباط مستقیم دارد.»