مقدمه
باید با زندگیام چه کنم؟
اگر این میکروکتاب را میخوانید، باید بدانید که به اندازه کافی خوششانس هستید. شما این فرصت را دارید که از خودتان بپرسید: "باید با زندگیام چه کنم؟ هدف من در این دنیا، روی این سیاره چیست؟"
در موردش فکر کنید: در بخش قابل توجهی از تاریخ، میبینیم که معنا و هدف زندگی چیزی جز این که آدمها کنار هم و درون جوامع جمع شوند و انقراض گروهیشان را چند سالی به تاخیر بیندازند نبوده. شاید آنها دور هم نمینشستند و ساعتها برای که باید زندگی خود را وقف تهیه لباسهایی از پوست شیر کنند یا پیکانهای بهتری بسازند یا خوراک بیشتری جمع کنند، بحث نمیکردند. شاید زندگی در آن دوران سخت، وحشیانه و کوتاه بوده اما زندگیها ساده هم بود؛ فقط کارهایی را انجام بده که بقا و زنده بودنت را تامین میکند.
اما با گذشت زمان، ما آدم کوچولوهای لعنتی، یاد گرفتیم چطور روشهای مختلف مُردن را از زندگی خود حذف کنیم. از نبوغ و استعدادهایمان استفاده کردیم و روشهای فراوانی پیدا کردیم تا سالمتر، راحتتر و سرگرمتر باشیم. اگرچه این پیشرفتها فواید نامحدودی برای ما و گونهمان داشته اما ما را مجبور کرده تا دائم با خود فکر کنیم «چطور باید عمر خود را سپری کنیم؟» همان فرصت محدودی که انسان اولیه صرف پیدا کردن خوراکی برای سیر کردن شکمش و پیدا کردن درختی برای خوابیدن زیر سایه آن میکرد.
به همین دلیل هم بیشتر ما آدمها، هیچ ایدهای نداریم و نمیدانیم میخواهیم با زندگیمان چه کنیم؟ حتی وقتی مدرسه و تحصیل را تمام میکنیم یا شغلی پیدا میکنیم یا حتی پولی به دست میآوریم، نمیدانیم باید با زندگیمان چه کار کنیم.
من در سن ۱۸ تا ۲۵ سالگی شغلهای زیادی داشتم. حتی وقتی کسبوکار خودم را راه انداختم هم ۴ سال طول کشید تا بالاخره به وضوح فهمیدم از زندگیام چه میخواهم.
احتمالا شما هم مثل من هستید و نمیدانید از زندگیتان چه میخواهید. این چالشی است که همه آدم بزرگها با آن سروکار دارند. من میخواهم با زندگیام چه کنم؟ من عاشق چه کاری هستم؟ چه کاری را دوست ندارم؟ من حتی از افراد ۴۰ و ۵۰ ساله ایمیلهایی دریافت میکنم که هنوز از اینکه میخواهند با زندگی خود چه کنند، هیچ ایدهای ندارند.
بخشی از مساله این است: هدف از زندگی! تصور اینکه هر یک از ما برای پیدا کردن هدفی والاتر به دنیا آمدهایم و حالا رسالت جهانیمان پیدا کردن آن هدف است.
همانطور که گفتم این یک مبحث لوکس و مجلل است؛ رهآورد دنیای مدرن؛ اینکه ما در جهان کنونی قادر هستیم با خود فکر کنیم که باید با زندگیام چه کنم؟
حقیقت این است که ما برای مدت نامعلومی در این زمین زندگی میکنیم و در این مدت کارهایی انجام میدهیم. بعضی از این کارها مهم هستند، بعضی هم مهم نیستند. کارهایی که مهم هستند به زندگی ما معنا و شادی میدهند و کارهایی که مهم نیستند اساسا وقتکشی میکنند.
پس وقتی آدمها میگویند: "من باید با زندگی چه کار کنم؟" یا "هدف من در زندگی چیست؟" درحقیقت میپرسند: "چه کار مهمی در مدت زمان نامعلوم حضورم در این دنیا میتوانم انجام دهم؟"
به نظر من این سوال بهتری است و مدیریت این سوال راحتتر است و آن سنگینی عبارت «هدف زندگی» را هم بر دوش نمیکشد. هیچ دلیلی وجود ندارد که وقتی تمام روز روی کاناپه لم دادهاید و مشغول خوردن هستید در باب اهمیت کیهانی زندگی خود تامل کنید. باید به خودتان تکانی بدهید و کشف کنید چه چیزی برایتان مهم است.
یکی از متداولترین سوالاتی که مردم در ایمیلها از من میپرسند این هست که هدف آنها در زندگی چیست؟ جواب دادن به این سوال برای من غیرممکن است. چون من چیز زیادی در مورد آنها نمیدانم. هیچ ایدهای در ذهنم ندارم که این آدم چه کارهایی میکنند. اصلا من کی باشم که بگویم چه چیزی برای آن آدم درست است یا چه چیزی برایش مهم است.
در این میکروکتاب یاد میگیریم که چطور به این سوال پاسخ دهیم. اما قبل از آن، من و شما باید با هم صحبت کنیم. باید در یک بخش مجزا در مورد بعضی چیزها کمی حرف بزنیم؛ مثلا اینکه عشق و علاقه در این موضوع چه نقشی دارد یا درد کشیدن و نارضایتی چه ارزشی دارد. حتی باید در مورد مرگ باهم کمی حرف بزنیم. اصلا بیاید صحبتهایمان را با مرگ شروع کنیم.