فصل اول
شروع به کار
در نیمه دوم سال ۱۹۳۰، دیوید پاکارد، زادگاهش در پوبلو، واقع در کلرادو را به منظور تحصیل در دانشگاه استنفورد ترک کرد. در آنجا با دانشجوی تازه وارد دیگری به نام بیل هیولت آشنا شد که تحصیلات دانشگاهی خود را همزمان با او آغاز کرده بود.
والدین دیوید پاکارد تحصیل کرده بودند، پدرش وکیل و مادرش معلم دبیرستان بود. دیوید سالهای دبیرستان را با موفقیت گذراند و از شاگردان برتر در ورزش و علوم بود. با این وجود شور و شوق او در زمینه نسبتا جدیدی در رادیو بود و به همین دلیل تصمیم گرفت در رشته مهندسی الکترونیک وارد دانشگاه استنفورد شود.
والدین بیل هیولت هم تحصیلات دانشگاهی داشتند. پدرش، تا هنگام مرگ، زمانی که بیل ۱۲ سال بیشتر نداشت، استاد دانشکده پزشکی استنفورد بود. بیل، باوجود ابتلا به بیماری دیسلِکسی (اختلال در خواندن)، دوره دبیرستان را با فارغالتحصیلی در رشته علوم با موفقیت به پایان رساند. او در حالی وارد استنفورد شد که دقیقا نمیدانست باید ریاضی، شیمی یا مهندسی را دنبال کند.
پاکارد و هیولت همراه با اِد پورتر و بارنی اُلیور جمع دوستانه خوبی را تشکیل دادند. در واقع این چهار دوست به قدری با یکدیگر خوب هماهنگ بودند، که در سالهای آخر تحصیل به فکر راهاندازی کسب و کار خودشان افتادند. پروفسور ترمن، مدیر بخش مهندسی استنفورد، از برنامه آنها استقبال کرد، اما پیشنهاد داد قبل از شروع به کار در دنیای واقعی، کمی در این زمینه تجربه کسب کنند. در نتیجه، پاکارد پس از فارغالتحصیلی در سال ۱۹۳۵ در شرکت جنرالالکتریک مشغول به کار شد.
در دورانی که دیوید پاکارد در جنرال الکتریک تجربه میاندوخت، بیل هیولت در دانشگاه به تحصیل ادامه داد و کارشناسیارشد خود را در از دانشکده تکتونوژی دانشگاه ماساچوست گرفت، بعد برای کار به شیکاگو رفت و در شرکت جنسین اسپیکر مشغول شد.
دیوید و بیل، با این وجود که دور از یکدیگر کار میکردند، اما هنوز به هدف نهاییشان که تاسیس شرکت بود، فکر میکردند. آنها در آگوست سال ۱۹۳۷، در کالیفرنیا به یکدیگر پیوستند و اولین جلسه خود برای بحث در مورد تاسیس یک شرکت را تشکیل دادند. آنها شرکتشان را به طور آزمایشی، شرکت خدمات مهندسی نامیدند. آن دو قرار گذاشتند روی گیرندههای فرکانس بالا، تجهیزات پزشکی و حوزه تازه معرفی شده تلویزیون تمرکز کنند.
پرفسور ترمن از استنفورد علاقه زیادی به دیوید و بیل داشت و به همین دلیل به آنها کمک کرد در کالیفرنیا کار پیدا کنند، در نتیجه آنها توانستند تا زمانی که شرکتشان به درآمد برسد، روی پای خود بایستند.
دیوید و بیل خانهای در خیابان آدیسون در پالوآلتوی کالیفرنیا اجاره کردند. این خانه پارکینگی داشت که آن را تبدیل به کارگاه کردند. (این خانه و پارکینگ بعدها به عنوان زادگاه سیلیکونولی شهرت یافت.)
در اولین روزهای کاری، بیل هیولت و دیوید پاکارد هر کار کوچکی که میتوانستند، انجام میدادند. استعدادهای آنها به خوبی یکدیگر را تکمیل میکرد، هیولت سابقه قویتری در فناوری مدار داشت و پاکارد در فرآیند تولید قویتر بود.
آنها در سال ۱۹۳۹ به این نتیجه رسیدند که در کار تجارت با یکدیگر موفق خواهند بود؛ بنابراین یک قرارداد همکاری امضا کردند. آنها برای مشخص کردن این که نام کدامیک ابتدا آورده شود سکه انداختند و به این ترتیب شرکت هیولت ـ پاکارد متولد شد.
دیوید پاکارد میگوید: «ما از تلاش برای ساختن ابزارهای مختلف، پول کمی به دست آوردیم و این ایده در ذهن ما شکل میگرفت که شاید یکی از این ابزارها بتواند به محصول ارزشمندی تبدیل شود. پس از مشاهده پیشرفت کار، با این وجود که کم بود، بیل و من در سال ۱۹۳۹ با امضای یک قرارداد مشارکت، کار را شروع کردیم. من عین مفاد قرارداد را به خاطر ندارم، اما میدانم کاملا غیررسمی بود. بیل برای خرید ابزار و تجهیزات مقداری پول آورد و من با تجهیزاتی که آورده بودم مشارکت کردم. ما شیر یا خط انداختیم تا ببینیم نام کدامیک از ما در عنوان شرکت ابتدا آورده شود! لازم به گفتن نیست که بیل برنده شد.»
یک شرکت پا به عرصه وجود گذاشت
اولین محصول شرکت هیولت ـ پاکارد، یک نوسانساز صوتی بود که توسط بیل طراحی شد. این اولین ماشین ارزان قیمت در نوع خود بود که میتوانست فرکانسهای صوتی با کیفیت بالای مورد نیاز برای تحقیقات علمی را تولید کند. دیوید و بیل این محصول را مدل 200A نامیدند، تا کسی متوجه نشود اولین محصول شرکت است.
دیوید پاکارد میگوید: «نوسانساز صوتی بیل، اولین محصول ارزان قیمت کاربردی برای تولید فرکانسهای صوتی با کیفیت بالای مورد نیاز برای ارتباطات، ژئوفیزیک، پزشکی و عملیات دفاعی بود.»
نمایش 200A در یک کنفرانس مهندسی امواج رادیویی توجه زیادی را به خود جلب کرد. آنها کالای خود را ۵۴.۴۰ دلار قیمتگذاری کردند، فقط به این دلیل که آهنگ صدای این قیمت را دوست داشتند، زیرا آنها را یاد شعار مورد استفاده در سال ۱۸۴۴ برای تاسیس مرز شمال شرقی امریکا در شمال غربی اقیانوس آرام میانداخت. تنها مشکل این بود که مواد اولیه ساخت مدل 200A بیش از این هزینه داشت. خوشبختانه نزدیکترین رقیب آن ۴۰۰ دلار قیمت داشت، بنابراین آنها امکان مانور قیمتی داشتند.
هیولت و پاکارد همه کارهای اولین محصول خود، از ساخت جعبههای کشویی چوبی تا کالیبره کردن هر یک از دستگاهها را خودشان انجام دادند. خوشبختانه میزان تقاضا برای این دستگاه خوب بود و آنها در اولین هفتههای فروش چندین سفارش گرفتند.
دیوید پاکارد میگوید: «وقتی ساخت نوسانسازهای استودیویی را شروع کردیم، جعبههای کشویی چوبی را میخریدیم، اما قالبها را خودمان میساختیم. ما آنها را از آلومینیوم میساختیم و سوراخها را با مته ایجاد میکردیم. سپس در خانه آنها را با اسپری رنگ میزدیم و برای پختن رنگ آنها را در فر خانگی میگذاشتیم. بعد قالبها را به چارلی میرساندم و تمام طرحها را با رنگ روی آنها حک میکردیم. بعد صفحات مدرج را با تنظیم یک استاندارد فرکانس کالیبره میکردیم و صفحات را با یک مداد علامت میگذاشتیم، بعد باید مجددا سراغ چارلی میرفتم تا آن خطوط مدادی را حک کند. در ابتدا هر یک از نوسانسازها جداگانه کالیبره میشدند.»
یکی از اولین مشتریان نوسانساز صوتی، شرکت والتدیزنی بود که تجهیزاتی را برای ساخت شخصیت کارتونی کاملا جدیدی که خلق کرده بود یعنی، فانتازیا، مونتاژ میکرد. آنها هشت مورد از محصولات شرکت هیولت - پاکارد را سفارش دادند.
دیوید پاکارد در اینباره میگوید: «در طول سالها در مورد این فروش ما به دیزنی مبالغه شده است. برخلاف برخی نظرات، اچپی در تولید فانتازیا سهم تکنولوژیکی نداشته، بلکه ما این امکان را برای دیزنی ایجاد کردیم که محصول خوبی را با قیمت بسیار کمتری نسبت به رقبا خریداری کند. همچنین گفته شده اگر دیزنی از ما خرید نمیکرد، ممکن بود ما شغل خود را از دست بدهیم. حقیقت این است که من و بیل مصمم بودیم با یا بدون فروش به دیزنی، شرکت خود را پیش ببریم.»
اچپی، در سال ۱۹۳۹ و در پایان اولین سال تجاری، ۵۳۶۹ دلار فروش داشت و ۱۵۶۳ دلار سود کرده بود. این مقدار سود به یک عادت قطعی تبدیل شد؛ و این شرکت در این زمینه استثنایی است، زیرا از آن پس هر سال همین مقدار سود را نشان داده است.
اولین روزها
شرکت، در پایان سال ۱۹۳۹، گاراژ را توسعه داد و یک ساختمان کوچک حدود ۳ کیلومتر دورتر اجاره کرد. بیل هیولت و دیوید پاکارد مشتاقانه مشغول ساخت شرکت شدند. آنها همه کارها را خودشان انجام میدادند، از توسعه محصولات تا نوشتن تبلیغات، از ساخت محصولات تا جابهجایی وسایل و حتی جارو زدن کف کارگاه.
مثل هر شرکت جدیدی، هیولت و پاکارد هم سرمایه کافی نداشتند. برای رفع این مشکل، دیوید پاکارد، یک خط اعتباری به مبلغ ۵۰۰ دلار در بانک ملی پالوآلتو ایجاد کرد. این همکاری بانکی بعدها تا جایی گسترش یافت که این بانک میلیونها دلار هزینههای توسعه و تولید شرکت را تامین کرد.
اوضاع کسب و کار آن روزها در امریکا آرامتر از امروز بود. مثلا یکی از رقبای اچپی، جنرال رادیو بود، که بودجه آن را ملویل ایستهام تامین میکرد. با وجود اینکه آنها در زمینههای بسیاری مستقیما رقیب یکدیگر بودند، آقای ایستهام، به دیوید و بیل مشاورههای بسیار خوبی میداد و به آنها کمک میکرد. ایستهام عقیده داشت، بهتر است یک تکنولوژی جدید توسط دو شرکت به بازار ارائه شود، تا تنها یک شرکت، زیرا در این صورت اعتبار آنها از نگاه مشتریان افزایش پیدا میکند.
در پایان سال ۱۹۴۰ اچپی تا جایی توسعه یافت که ۱۰ کارمند، از جمله اولین منشی خود را داشت. اما با درگیر شدن امریکا در جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۱، یگان مخابرات ارتش، بیل هیولت را به خدمت نظامی فراخواند و در نتیجه دیوید پاکارد مجبور شد به تنهایی شرکت را اداره کند.
با توجه به این که اچپی کالایی تولید میکرد که در عملیات جنگی کاربرد داشت، این شرکت به سرعت در طول جنگ توسعه یافت. به طوری که اچپی در پایان جنگ بیش از ۲۰۰ کارمند داشت و حجم فروش سالانه آن فوقالعاده و نزدیک به یک میلیون دلار بود.
پاکارد و هیولت، از همین مراحل اولیه توسعه شرکت، مشتاقانه به تلاشهای کارمندانشان در شرکت اهمیت میدادند. به همین منظور اچپی یک برنامه تشویقی ایجاد کرد که هرگاه شرکت از اهداف تولیدی خود فراتر میرفت، به هر یک از کارمندان پاداش تعلق میگرفت.
داشتن برنامه تشویقی مبتنی بر عملکرد، امروزه عادی به نظر میرسد، اما در سال ۱۹۴۵ یک ایده کاملا انقلابی بود. زیرا در طول جنگ حقوقها تثبیت شده بود، بنابراین تنها راه برای پاداش دادن به افراد، به خاطر بازدهی بیشتر، برنامههای تشویقی بود. در نهایت، این پاداش تا ۸۵ درصد حقوق پایه افزایش پیدا کرد.
دیوید و بیل یک اصل سرمایهگذاری مشارکتی دیگر را پایهریزی کردند که خط مشی آینده آنها را تعیین میکرد. آنها تاکید داشتند، اچپی نباید به هیچ وام بلندمدتی متکی باشد. بنابراین، همه هزینههای ساخت محصولات جدید، باید از طریق سرمایهٰگذاری مجدد منافع شرکت تامین میشد. این رویکرد انضباطی سختگیرانه نسبت به وام گرفتن، این امکان را برای شرکت فراهم آورد که صرفنظر از شرایط خارجی، گردش اقتصادی و رونق قابل توجهی داشته باشد. همچنین نظم فوقالعادهای را به شرکت تحمیل میکرد و باعث میشد اچپی عمیقا روی سودآوری تمرکز کند.
دیوید پاکارد میگوید: «بیل و من تصمیم گرفتیم سودهای خود را مجددا سرمایهگذاری کنیم و به وامهای بلندمدت متکی نباشیم. من از این موضوع احساس قدرت کردم، ما به خوبی قادر بودیم با سرمایهگذاری مجدد سود، ۱۰۰ درصد رشد سالیانه داشته باشیم.»
جنگ دوم جهانی هم برنامههای توسعه محصولات اچپی را تقویت کرد. این شرکت چندین فناوری مفید در ارتباط با گروههایی مانند آزمایشگاه تحقیقات دریایی تشکیل داد. پس از پایان جنگ، اچپی دانش فنی ارزشمندی به دست آورده بود که سود کلانی برای شرکت به ارمغان میآورد.
اما اچپی هنوز هم روی تجهیزات آزمایش و اندازهگیری الکترونیکی متمرکز بود. با پایان جنگ، بیل نه تنها به کار خود در اچپی بازگشت، بلکه چند مهندس برق خبره را هم استخدام کرد که حین کار در طرحهای فوقمحرمانه دولتی با آنها آشنا شده بود. اچپی از این منابع فنی مازاد برای حرکت به سمت حوزههای جدید ژنراتورهای سیگنال ماکروویو استفاده کرد.