مقدمه
«فردی که همه چیزهایی که به خوشحالیاش منجر میشوند را وابسته به خودش نگه داشته نه دیگران، بهترین برنامه را برای خوشحالی در زندگی بکار گرفته است.» افلاطون
بیل هارل (Billie Harrell) که مسئول چیدن قفسههای فروشگاهی در حومه شهر هوستون در ایلات تگزاس بود، در ژوئن ۱۹۹۷ برنده لاتاری شد. جایزه این قرعهکشی ۳۱ میلیون دلار بود. هارل فردی بهشدت مذهبی بود که تمام عمرش تلاش کرده بود تا زندگی خوبی برای همسرش باربارا و ۳ فرزندش فراهم کند. بهنظر میرسید لاتاری پاداشی برای همه ایمان و اعتقادی بوده که او و خانوادهاش در زندگی داشتند.
در جولای او به استین رفت تا چکی به مبلغ ۱٫۲۴ میلیون دلار را نقد کند. اولین چک از ۲۵ چکی که قرار بود تا ۲۵ سال آینده دریافت کند.
بیل برای خودش یک مزرعه و تعدادی اسب خرید و بخشی از پول را برای فرستادن فرزندانش به کالج کنار گذاشت؛ برای هر یک از اعضای خانوادهاش یک خانه خرید و بخشی از پول را وقف کلیسا کرد. ۲ سال بعد در می ۱۹۹۹ او درب اتاق خواب را روی خودش قفل کرد، شاتگانش را روی قفسهی سینهاش گذاشت و ماشه را کشید......
یکی از دوستان نزدیکش میگوید هارل به او گفته بود: «بردن لاتاری بدترین چیزی است که در زندگی برایم اتفاق افتاده است.»
کریستوفر ریو (Christopher Reeve) در سال ۱۹۵۲ در یک خانواده ثروتمند در نیویورک متولد شد. با توجه به اینکه او فردی خوشقیافه و خوشتیپ بود جوانیاش در مجموعه مدرسههای آی وی در آمریکا و اسب سواری دور اروپا گذشت. کریستوفر که در سال ۱۹۷۸ به یک بازیگر الهامبخش تبدیل شده بود موفقیت بسیار بزرگی نصیبش شد و در یک فیلم پرخرج هالیوودی نقش سوپرمن به او پیشنهاد شد. او برای بازی در این نقش میلیونها دلار پول گرفت و به یکی از شناخته شدهترین سلبریتیهای جهان تبدیل شد.
ریو پول بسیار زیادی نصیبش شد. او این پول را صرف خرید خانههای زیبا، خودروهای لوکس، مهمانیهای مجلل و میل شدیدش به اسبسواری کرد.
سرانجام در سال ۱۹۹۵ ریو از روی اسب افتاد و ۲ مهره از ستون فقراتش شکست. او دیگر هرگز نتوانست به تنهایی راه برود یا نفس بکشد.....
ریو وکیل افراد دارای معلولیت شد و تا پایان عمر برای تحقیق روی نخاع پول جمع کرد. او اولین سلبریتی حامی تحقیق روی سلولهای بنیادین بود. ریو بعدها مدعی شد این حادثه به او کمک کرده است «ارزش بیشتری برای زندگی قائل باشد.» این یک شوخی نبود. او اشاره کرد که «افراد سالم زیادی وجود دارند که از من بیروحتر هستند.» یکبار هم گفته بود «من میتوانم بخندم، میتوانم عاشق باشم، پس فرد بسیار خوششانسی هستم.»
خوشحالی انسان موضوع بسیار پیچیدهای است. درحالیکه کاملا ساده بنظر میرسد اما اصلا ساده نیست. درنتیجه اولین بخش از این میکروکتاب از خوشحالی رمزگشایی خواهد کرد: خوشحالی چیست؟ ما چگونه آن را تجربه میکنیم؟ و چگونه آن را درک میکنیم؟ امیدواریم این بخش ذهن شما را باز کند. از آن به بعد بخشهای مختلف را جداگانه توضیح میدهیم و روشهایی را بررسی میکنیم که من، شما یا هرکس دیگری معمولا خوشحالی را تجربه میکند.
احتمالا بیشتر پیشفرضهای شما درباره خوشحالی اشتباه هستند. برای مثال روانشناسها متوجه شدهاند که ما در درک خوشحالی خودمان و فهمیدن اینکه چه چیزی ما را خوشحال میکند بهشدت ضعیف عمل میکنیم. علاوه بر این پژوهشهای وسیع بین فرهنگهای مختلف نشان داده است که با وجود فاصله درآمدی، فجایع طبیعی، مسائل جغرافیایی، فرهنگی و جنسیت افراد تقریبا به اندازهی میانگین جایی که در آن زندگی میکنند خود را خوشحال میدانند. به این ترتیب اگر فجایع طبیعی، فرهنگ، جنسیت و درآمد بهدرستی نمیتوانند خوشحالی ما را پیشبینی کنند، پس چه چیزی میتواند؟
اصول و راهنمای زیادی برای خوشحالتر بودن در زندگی روزانه وجود ندارد و این چیزی است که در این میکروکتاب دربارهاش صحبت میکنیم:
از همین الان چه کاری را میتوانید آغاز کنید تا کیفیت زندگیتان بهبود پیدا کند؟