مقدمه
همه ما در دوران زندگیمان با انسانهای زیادی در ارتباط هستیم. بیشتر این افراد از ما به عنوان پُلی برای رسیدن به خواستههایشان استفاده میکنند. به نظر میرسد که هر لحظه در حال ارائه ایدههای مختلف هستند، اما این ایدهها تنها راهی برای زمینزدن ما است. در نهایت وقتی که زمین خوردیم و نابود شدیم، آنها خودشان را کنار میکشند و از ما دوری میکنند. اگر هم زیاد پا پیچشان شویم، با سرهم کردن داستانهایی عجیب و غریب، خود را تبرئه میکنند. گویی این داستان همیشه ادامه دارد.
زمانی که از شَرِ یک سری از انسانهای مزاحم و سودجو خلاص میشویم، دوباره و در شرایطی تازهتر انسانهای جدیدتری سر راه ما قرار میگیرند و ما را نابود میکنند. چنین انسانهایی فرصتی برای بلند شدن و نفس کشیدن به ما نمیدهند و زندگی را برایمان به جهنم تبدیل میکنند. این داستان یک روی دیگر سکه هم دارد. گاهی اوقات خود ما با انجام کارهایی و به زبان آوردن حرفهایی، دردسرهای زیادی درست میکنیم. مثلا در حال گپزدن با یکی از همکارانمان هستیم که متوجه میشویم یک حرف ناراحت کننده به او زدیم. اصلا نمیفهمیم که این حرف چطور به مغزمان رسید و از همه بدتر چطور آن را به زبان آوردیم. همه چیز سریع اتفاق میافتد و طبیعتا طرف مقابل هم از دست ما ناراحت میشود.
در هر دو مورد، یعنی رفتار زشت دیگران با ما و رفتارهای عجیب ما با دیگران هیچ منطقی وجود ندارد، به همین دلیل با آوردن توجیهاتی سعی میکنیم تا تقصیر همه چیز را بر گردن دیگران بیندازیم. مثلا میگوییم: «همکارمان یک شیطان است یا خود من هم متوجه نشدم که چه اتفاقی افتاد، چون در حال خودم نبودم».
اما باید بدانید که چنین توجیهاتی هیچ چیزی را حل نمیکند. شاید کمی احساس آرامش به دست آورید، اما مطمئن باشید که موقتی خواهد بود و این احتمال که دوباره چنین رفتاری را تکرار کنید، وجود دارد. ما انسانها، موجوداتی هستیم که در سطح هر چیزی زندگی میکنیم و داستانها را مورد قضاوت قرار میدهیم. تصور کنید که اگر میتوانستیم به لایههای زیرین انسانها، دلایل و منطق انجام کارهایشان پیببریم، چه تغییری در خودمان و رفتارهای دیگران ایجاد میشد؟
در این حالت متوجه میشویم که چرا سر راه ما مدیران یا همکاران بدجنس قرار میگیرند، در حالی که سر راه یک شخص دیگر افراد بهتری حاضر میشوند. اما باید بدانید اگر به دنبال موجود بیگانهای درون خودتان یا دیگران هستید، بیراهه رفتهاید. آن موجود عجیبی که همه چیز را خراب میکند، خود ما هستیم. شاید اگر نسبت به حقایق درونی خودمان آگاهی داشته باشیم، بتوانیم همه چیز را تغییر دهیم و روی اوضاعی که پیشرویمان قرار دارد، کنترل بهتری داشته باشیم.
البته بیشتر وقتها فکر میکنیم که روی همه چیز به صورت آگاهانه کنترل داریم، اما اینگونه نیست. مثلا خشم را در نظر بگیرید. وقتی خشمگین میشوید، فقط دیگران را مقصر میدانید و خودتان را از قضاوت دیگران نجات میدهید. اما خشم حال حاضر شما میتواند نشانههایی از گذشته یا دوران کودکیتان باشد. مثلا شاید در گذشته برایتان اتفاقی رخ داده و این باعث شده که در شرایط خاصی خشمگین شوید. اما خشم باعث میشود که شما بداخلاقی کنید، دشنام دهید و دیگران را اذیت کنید. در این شرایط به صورت کلی قدرت استدلال خود را از دست میدهیم و این نشان میدهد که روی رفتارهای خود کنترلی نداریم و یک عامل درونی همه چیز را به دست گرفته و با ما بازی میکند. همه این نیروها را میتوانیم طبیعت انسانی در نظر بگیریم.
طبیعت انسانی از ارتباط با مغز ما، پیکربندی سیستم عصبی و روش پردازش هیجانات سرچشمه میگیرد. در طی میلیون سال طبیعت انسانی همه ما رشد و توسعه پیدا کرده است اما این رشد یافتگی به دنبال پیدا کردن راهی برای بقا به حیات خود ادامه داده است. وقتی خودمان را با دیگران وفق میدهیم، اعمال و رفتارهایمان را متناسب با شرایط گروه تنظیم میکنیم، یا برای حفظ نظم عمومی هر کاری انجام میدهیم. در هر موقعیتی این شیوه تفکر و دگرگونی بدوی همراهمان است و رفتارهای ما را کنترل میکند.
شاید در گذشته مجبور بودیم که برای بقا هر کاری انجام دهیم و به خواستههای قبایل و گروههای زورگو پاسخ مثبت بدهیم. اما این روش امروزه جواب نمیدهد. خوشبختانه به لطف پیشرفت علم و دانش میتوانیم خود را از کنترل نیروهای درونی نجات دهیم و بفهمیم چه کسی هستیم و چه کاری را باید در این دنیا انجام دهیم.
اگر به دنبال راهنمایی برای پیدا کردن نیروهای اساسی درونی خود هستید و میخواهید به ذات انسانی خود پیببرید و علت رفتارهای عجیب، معمولی یا مخرب خود را بدانید، این میکروکتاب مناسب شما خواهد بود.