میکروکتاب
    
    

    

    
    
    

راهبی که فراری‌اش را فروخت

خرید اشتراک دانلود اپلیکیشن
Unknown

مقدمه

 

جولیان منتل «Julian Mantle» یکی از معروف‌ترین وکلای کشور حین انجام کارش در دادگاه روی زمین افتاد. این وکیل ظاهر بسیار آراسته‌ای داشت. البته معروف بودن او تنها به خاطر ویژگی‌های ظاهری‌اش نبود، بلکه به این دلیل بود که کارش را به خوبی انجام می‌داد و پی در پی در هر دادگاهی به پیروزی می‌رسید. من هم در دادگاه بودم و به خاطر دیدن صحنه افتادن او، شوکه شدم و دست و پایم سست شد. البته خود جولیان هم مانند یک قربانی، درمانده به نظر می‌رسید. وقتی روی زمین افتاده بود به خود می‌پیچید و عرق می‌ریخت. وقتی شاهد آن صحنه بودم، همه چیز کُند شده بود و انگار دنیا با حرکت آهسته به پیش می‌رفت. در این بین مشاور حقوقی جولیان فریاد کشید و گفت: «خدای بزرگ، جولیان غش کرده، وای خدایا بهمون کمک کن».

اوضاع دادگاه به هم ریخت. حتی قاضی هم دست و پای خود را گم کرد ولی خیلی زود فهمید که باید چه کاری انجام دهد. یک تلفن کنار میز قاضی بود که او باید تنها در موارد اضطراری از آن استفاده می‌کرد. تلفن را برداشت و با فردی پشت خط، چیزهایی زمزمه کرد. من هم آنجا ایستاده بودم و گیج و سردرگم به اتفاقاتی که در حال رخ دادن بود، نگاه می‌کردم. در این بین، ناظر دادگاه به خودش آمد و به طرف جولیان رفت و به او تنفس مصنوعی داد.

آشنایی من با جولیان به ۱۷ سال پیش بازمی‌گردد. در آن زمان من دانشجوی رشته حقوق بودم. یکی از شرکای جولیان من را برای انجام یک کار پژوهشی به عنوان کارآموز استخدام کرد. آن زمان همه بخش‌های اقتصادی دچار رکود شده بود.

بیشتر کسب‌وکارها نمی‌دانستند که باید چه کاری انجام دهند، اما جولیان هر روز پروژه‌های جدید برای شرکت ایجاد می‌کرد و این موضوع باعث شده بود که او بسیار معروف و محبوب شود. سخت‌کوشی موضوعی بود که جولیان بسیار به آن اهمیت می‌داد، به همین دلیل زمانی که دیگران انتظار می‌کشیدند، او همیشه کاری برای انجام دادن داشت.

یک شب که تا دیر وقت مشغول به کار بودم، کمی از جایم بلند شدم تا قدم بزنم. از کنار اتاق کار جولیان گذشتم. یک تابلو در اتاقش قرار داشت که عبارتی ارزشمند از وینستون چرچیل روی آن نوشته شده بود:

«مطمئنا امروز به چیزی که همیشه می‌خواستیم، رسیده‌ایم، ما روی سرنوشت خود کاملا مسلط هستیم. وظیفه‌ای که برعهده ما گذاشته شده بیش از توان ‌ما نیست و می‌توانیم اضطراب ناشی از آن را تحمل کنیم. تا زمانی که بتوانیم به تلاش خود ادامه دهیم و اراده خود را به کار بگیریم، شکست‌ناپذیر خواهیم بود و پیروز می‌شویم، البته پیروزی هم ما را خواهد پذیرفت.»

جولیان دقیقا در همان مسیری قرار گرفته بود که نوشته روی تابلو به آن اشاره می‌کرد. او محکم و سرکش بود و باور داشت که موفقیتش در سرنوشتش قرار دارد و در نهایت همیشه پیروز خواهد بود. به همین دلیل خستگی برای او معنایی نداشت و با اشتیاقی وصف‌نشدنی، ۱۸ ساعت در روز کار می‌کرد.