میکروکتاب
    
    

    

    
    
    

قدم زدن روی ماه با اینشتین

خرید اشتراک دانلود اپلیکیشن
Unknown

مقدمه

 

قرن پنجم قبل از میلاد بود که یک مهمانی به سوگواری تلخی تبدیل شد. وقتی سیمونیدس (Simonides) شاعر یونانی از جای خود بلند شد تا در جشنی که در حال برگزاری بود قصیده‌ای بخواند، ناگهان به او گفتند که دو جوان بیرون از سالن منتظرش هستند و باید سریع نزد آن‌ها برود.

همین که پایش را بیرون گذاشت، سقف سالن بر سر میهمان‌ها ویران شد. چه کسی فکرش را می‌کرد، مردمی که تا چند لحظه قبل در حال خندیدن بودند، حالا در زیر خروارها خاک پنهان شده‌اند و اکنون به جای خنده، تنها سکوت همه جا را فرا گرفته است.

هرج و مرج زیاد شده بود و وابستگان دنبال این بودند که اجساد عزیزان خود را پیدا کنند. در این بین سیمونیدس فکر کرد که می‌تواند به این افراد کمک کند. او حواسش را به چند لحظه قبل از حادثه بُرد. به یاد آورد که هر کسی در کجا نشسته بود و چه کاری انجام می‌داد.

بعد از آن توانست هر یک از بستگان را سر جاهایی ببرد که عزیزانشان نشسته بودند. افسانه‌ها می‌گویند به خاطر اقدام این شاعر قدیمی بود که «فن حافظه» ایجاد شد.

همیشه به این فکر می‌کردم که چقدر جالب می‌شود اگر قوی‌ترین و باهوش‌ترین انسان روی زمین با هم ملاقات کنند. حقیقتا چه اتفاقی می‌افتد؟ به دنبال چنین عکسی بودم که هر دو، یعنی هم انسان قوی و هم انسان باهوش در کنار هم بودند. حداقل می‌توانست روی میز کارم قرار بگیرد و از آن لذت ببرم.

ماریوس پودزیانوفسکی «Mariusz Pudzianowski» قوی‌ترین مرد جهان بود که به راحتی با جستجو در اینترنت آن را پیدا کردم. اما پیدا کردن باهوش‌ترین انسان روی زمین واقعا کار سختی بود. البته افرادی را پیدا کردم که در مسابقات ذهنی مختلف مثل شطرنج یا شمارش اعداد، برترین باشند. یا کسانی که مکعب روبیک را به راحتی حل می‌کردند.

متوجه شدم که اگر بخواهم براساس کیفیت ذهنی، افراد باهوش را پیدا کنم، راه سختی در پیش دارم. ناگهان متوجه شدم که حتی اگر باهوش‌ترین انسان در دنیا پیدا نشود، حداقل نابغه‌ها وجود دارند.

بِن پریدمور «ben pridmore» می‌توانست ترتیب دقیق ۱۵۲۸ عدد را که به صورت تصادفی در کنار هم قرار گرفتند را در مدت محدود یک ساعت حفظ کند و بعد در همین بین اشعاری به او می‌دادند که به خاطر بسپارد. به این صورت انسان‌های زیادی را تحت تاثیر قرار می‌داد. چرا که همیشه برنده می‌شد.

او من را شگفت‌زده کرد. معمولا خیلی چیزها را فراموش می‌کنم. اینکه کلید خودرو را کجا گذاشته‌ام، ماشین را کجا پارک کرده‌ام، روز تولد دوستانم چه زمانی است؟ و...

در مقابل من، بن پریدمور قرار داشت که می‌توانست در ۳۲ ثانیه کارت بازی‌ به هم ریخته را حفظ کند و همه چیز را به راحتی در ذهنش به ثبت برساند. حقیقتا حسادت نکردن به چنین افرادی سخت است. در جایی خوانده بودم که یک انسان هر سال ۴۰ روز را صرف این می‌کند تا چیزهایی که فراموش کرده را به یاد آورد.

متوجه شدم که اگر من حافظه بِن را داشتم در بخش‌های مختلف زندگی‌ام، کیفیت و تغییر احساس می‌کردم. در دنیای که زندگی می‌کنیم، دائما از ما می‌خواهند که چیزهای جدیدی را به حافظه بسپاریم. با این وجود ذهن ما مقدار اندکی از این اطلاعات را به حافظه می‌سپارد و ما بخش بزرگی از آن را فراموش می‌کنیم.

مثلا من ساعت‌ها یک کتاب را می‌خواندم و دست آخر تنها اطلاعات نامفهومی از آن را به خاطر می‌آوردم. چون تنها هدفم انباشت اطلاعات بود. بی‌نهایت کتاب در کتابخانه خود داشتم، اما یادم نمی‌آمد که آن‌ها را خوانده‌ام یا نه. اما اگر همه اطلاعات کتاب را در ذهنم ثبت می‌کردم، تصور اینکه زندگی‌ام در چه مسیر متفاوتی قرار می‌گرفت، لذت‌بخش بود.

این موضوع من را ترغیب کرد تا به عنوان یک ناظر در مسابقه قهرمانی حافظه سال ۲۰۰۵ برای تهیه یک گزارش شرکت کنم. همه چیز خیلی معمولی بود. آن‌ها در مسابقه باید اعداد، تصاویر و اشعار را به ذهن می‌سپردند و هر کسی که سریع‌تر و بدون ایراد به سوالات جواب می‌داد، به عنوان برنده اعلام می‌شد.

در این میان استاد بزرگ حافظه اِد کوک «Ed Cooke» از کشور انگلستان هم دیده می‌شد. وقتی به او گفتم که یک نابغه هستی، آن را انکار کرد. او باور داشت که از حافظه متوسطی برخوردار است. اما من شاهد بودم که او ۲۵۲ رقم را بدون هیچ خطایی از حفظ گفت. وقتی متوجه تعجب من شد گفت:

«همه ما حافظه متوسطی داریم، اگر این حافظه متوسط به درستی به کار گرفته شود، به طرز چشمگیری قدرتمند است». این نظر همه شرکت کنندگان در مسابقه بود. آن‌ها از تکنیک کاخ حافظه استفاده می‌کردند که ۲۵۰۰ سال قدمت داشت.

البته اصل اختراع این تکنیک به دوران قرون وسطی باز می‌گردد که توسط دینداران برای به خاطر سپردن خطابه‌ها و دعاها به کار گرفته می‌شد. اِد توضیح داد که همه شرکت کنندگان تنها برای زنده کردن سنت دیرینه تربیت ذهن، در این مسابقه حاضر شده‌اند.

در گذشته حافظه همه چیز بود و معیاری برای شخصیت‌سازی افراد محسوب می‌شد. این تکنیک فقط برای به خاطر سپردن اطلاعات بی‌ارزش نبود، بلکه به حفظ و ثبت ایده‌های مختلف هم منجر می‌شد.

در قرن پانزدهم صنعت چاپ به وسیله گوتنبِرگ «Gutenberg» اختراع شد و این موضوع نیازِ به خاطر سپردن اطلاعات مختلف را کاهش داد، چون همه چیز در کتاب‌ها بود و هر وقت انسان‌ها نیاز به دانش خاصی داشتند، با مراجعه به کتاب‌ها آن را به دست می‌آوردند.

شاید این تکنیک در گذر زمان متوقف شده بود، اما شخصی به نام تونی بوزان «Tony Buzan» به عنوان رهبر انقلاب در تربیت ذهن، ظهور کرد. من با او ملاقات کردم. صورت پیر و اندام جوانی داشت. تونی بوزان معتقد بود که باید غذای سالم مصرف کرد تا حافظه به خوبی کار کند.

او پایه‌گذار مسابقات جهانی حافظه در سال ۱۹۹۱ بود. می‌گفت که همیشه مانند یک مامور، شوقی وصف‌نشدنی داشت تا بتواند تکنیک‌های قدیمی برای رشد حافظه را وارد سیستم مدارس کند.

تونی بوزان معتقد است که امروزه سیستم آموزش در مدارس به گونه‌ای است که فقط اطلاعات را وارد ذهن می‌کنند و به دانش‌آموزان یاد نمی‌دهند که چگونه باید این حجم از اطلاعات را در ذهن خود نگه دارند و در هر شرایطی به یاد آورند.

مغز مانند یک ماهیچه است. همانطور که اندام ما در اثر فعالیت‌های فیزیکی رشد می‌کنند و بزرگ می‌شود، حافظه هم با تکنیک‌های تقویت کننده آن، می‌تواند به خوبی رشد کند.

من از بوزان سوالات زیادی پرسیدم و او را کلافه کردم. اما او گفت: «به جای اینکه این همه از من سوال کنی، بهتر است که خودت تکنیک تقویت حافظه را یاد بگیری». او گفت اگر تا ۶ ماه روزی یک ساعت وقت بگذارم، می‌توانم در مسابقات قهرمانی حافظه آمریکا در سال آینده یعنی ۲۰۰۶ شرکت کنم و برنده شوم.

در طول زندگی ۲۵ ساله‌ام هیچ وقت به شدت امروز در مورد حافظه‌ام کنجکاو نشده بودم. همیشه مطابق میل من کار می‌کرد و من از این بابت ناراحت نبودم. چون اگر چیزی را فراموش می‌کردم، اینترنت و هزاران منبع دیگر را در اختیار داشتم.

وقتی که از برنامه مسابقات قهرمانی آمریکا به خانه برمی‌گشتم، متوجه شدم که حافظه من همیشه من را همراهی نمی‌کرده و این موضوع ذهن من را درگیر کرده بود.

من در این مسابقه فهمیدم که همه می‌توانیم نابغه باشیم و در هر مسابقه‌ای در ردیف اول قرار بگیریم. البته من در این موضوع دچار شک شدم. فکر می‌کردم افرادی مانند تونی بوزان به خاطر فعالیت در این زمینه آموزش‌های زیادی ارائه می‌دهند و این موضوع می‌تواند برای آن‌ها جنبه مالی داشته باشد.

شک‌های من باعث شد تا سراغ کتاب‌ها بروم. کتاب‌های زیادی در زمینه تقویت ذهن و تاکتیک‌های آن نوشته شده که هر کدام ادعا دارند در این زمینه بهترین هستند. در واقع تکنیک‌هایی را آموزش می‌دهند که هر نادانی هم می‌تواند آن‌ها را انجام دهد و مسلما منجر به تقویت حافظه نمی‌شود.

این میکروکتاب شرح حال یکساله من در مورد تکنیک‌های تقویت حافظه، کاستی‌ها و پتانسیل‌های احتمالی آن است. من امیدوارم که با خواندن این میکروکتاب بتوانید یک گام موثر در تربیت ذهنی خود بردارید.