میکروکتاب
    
    

    

    
    
    

فریب دادن شیطان

خرید اشتراک دانلود اپلیکیشن
Unknown

مقدمه

 

خانواده ناپلئون هیل، دست نوشته‌های او که در سال ۱۹۳۸ با ماشین تحریر توسط خودش نوشته شده بود را به مدت ۷۲ سال مخفی کرده بودند. آن‌ها نگران بازخوردهای این کتاب بودند به همین دلیل از انتشار آن خودداری می‌کردند. اما در نهایت تصمیم گرفتند که آن را منتشر کنند. او در این کتاب در مورد کلیسا، مدرسه و سیاست حرف‌هایی زده که تهدیدی علیه هسته اصلی جامعه حاکم در آن زمان محسوب می‌شده است. هدف او از نگارش این کتاب بیان روشن و واضحی از فلسفه و موفقیت فردی بوده که امروزه می‌تواند باعث سعادت انسان شود. هنگامی که به کشفیات جادویی دکتر هیل پی ببرید، می‌توانید به این باور برسید که شما هم می‌توانید از همه محدودیت‌هایی که ذهن‌تان برایتان ایجاد کرده رهایی یابید. این کتاب راه موفقیت را از میان بیراهه‌ها به شما نشان خواهد داد.

 

اولین ملاقات من با اَندرو کارنگی

هدف اصلی من در زندگی همواره این بوده که دلایل موفقیت و شکست را در قالب فلسفه پیروزی بررسی کنم. به همین خاطر برای تحقق این هدف کار خودم را در سال ۱۹۰۸ از طریق مصاحبه با اندرو کارنگی (Andrew Carnegie) آغاز کردم.

به آقای کارنگی گفتم که می‌خواهم به دانشکده حقوق بروم و این ایده را دارم که هزینه آن را از طریق مصاحبه با زنان و مردان موفق به دست بیاورم و به راز موفقیت آن‌ها پی ببرم. بعد داستان‌هایی را در مورد چیزهایی که کشف کرده‌ام در مجلات مختلف بنویسم. آقای کارنگی در پایان اولین ملاقات‌مان به من گفت که آیا شجاعت لازم برای انجام پیشنهادی که می‌خواهد عنوان کند را دارم؟ به او گفتم که شجاعت تنها چیزی است که در خودم سراغ دارم و آماده‌ام تا پیشنهادهای او را بپذیرم و انجام دهم.

اندور کارنگی گفت: «ایده تو برای نوشتن در خصوص موفقیت زنان و مردان بسیار ارزشمند است. اما اگر می‌خواهی خدمتی ماندگار ارائه دهی که هم برای کسانی که اکنون زندگی می‌کنند و هم برای آیندگان مفید باشد، باید دلایل شکست و موفقیت را پیدا کنی و برای کشف همه دلایل زمان بگذاری. بیشتر مردم دنیا اطلاعی از دلایل شکست و موفقیت خود ندارند. مدارس و دانشگاه‌ها هم هیچ آموزش جامعی در مورد اصول موفقیت ارائه نمی‌دهند. در این سیستم آموزشی مردان و زنان ۴ تا ۸ سال مشغول یادگیری دانش انتزاعی می‌شوند اما نحوه استفاده از این دانش را به آن‌ها یاد نمی‌دهند.

بنابراین جهان به شدت نیازمند فلسفه‌ای عملی و قابل درک از موفقیت است که از تجربه زنان و مردان در دانشگاهِ زندگی به دست آمده باشد. هر چه گشتم نتوانستم در تمامِ حوزه فلسفه چیزی پیدا کنم که شبیه به فلسفه‌ای باشد که من در ذهن دارم. تعداد کمی از فلاسفه قادر هستند که هنر زندگی کردن را به زنان و مردان بیاموزند. انجام این کار حداقل ۲۰ سال طول خواهد کشید. فردی که چنین مسئولیتی را به عهده می‌گیرد باید به دنبال راه دیگری برای امرار معاش خود باشد. همینطور شاید باید ۱۰۰ سال از مرگ کسانی که در این راه فعالیت می‌کنند بگذرد تا دنیا بتواند نتیجه کار و زحمت آن‌ها را درک کند.»

او ادامه داد: «اگر این کار را به عهده بگیری، باید با افراد ناموفق هم گفتگو داشته باشی. شاید عجیب به نظر برسد اما تو از شکست بیشتر یاد می‌گیری تا از پیروزی، چون شکست‌ به تو یاد می‌دهد که چه کارهایی را نباید انجام دهی. اگر در این راه موفق شوی به دلایل موفقیت پی خواهی برد و متوجه می‌شوی که موفقیت از انسان جدا نیست. موفقیت نیروی نامحسوسی است که در طبیعت وجود دارد و بسیاری از انسان‌ها اطلاعی از آن ندارند. می‌توان این نیرو را «خودِ دیگر» نامید.

این نیرو در مواقعی که انسان تحت فشار است یا خودش را شکست خورده قلمداد می‌کند، نمایان می‌شود. در شرایط سخت انسان مجبور می‌شود که تفکر کند. اگر انسان به درستی بیندیشد متوجه می‌شود که شکست نشانه‌ای برای تجهیز دوباره خود یا طراحی یک هدف جدید است. علت بسیاری از شکست‌های واقعی به خاطر محدودیت‌هایی است که انسان در ذهن خود به وجود می‌آورد. اگر شجاعت داشته باشد و یک قدم دیگر بردارد، متوجه خطای خود می‌شود و در مسیر درستی قرار می‌گیرد.»