میکروکتاب
    
    

    

    
    
    

گلوله برفی

خرید اشتراک دانلود اپلیکیشن
ناشناخته

فصل اول

وارن ادوارد بافت در ۳۰ آگوست ۱۹۳۰، در اتفاقی عجیب و غیر منتظره متولد شد. ۲۹ اکتبر، ۱۹۲۹ و تقریبا ده ماه پس از «سه‌شنبه سیاه»! درست زمانیکه بازار سهام آمریکا بیش از ۱۴ میلیارد دلار سرمایه را در یک روز از دست داد. (این مبلغ معادل چهار برابر بودجه سالانه دولت امریکا در آن زمان بود.) وارن بافت در یک رکود اقتصادی بزرگ متولد شد. پدر او، هاوارد بافت، در سال ۱۹۲۷ به عنوان یک دلال سهام به بانک دولتی امریکا ملحق شد و درآگوست ۱۹۳۱ هنگامیکه بانک ورشکست و تعطیل شد، هاوارد و دو شریکش تصمیم گرفتند یک شرکت کارگزاری راه اندازی کنند. حتی در میان بدترین بحران مالی در کل تاریخ امریکا، شرکت هاوارد بافت خوب عمل می‌کرد چون او فقط اوراق بی‌خطری مانند سهام صنعتی یا اوراق قرضه شهری خرید و فروش می‌کرد.

مادرش، لیلا استلا بافت، از تبار آلمانی- آمریکایی بود. او در ظاهر مادر بی‌عیب و نقصی بود اما در درون، از بیماری عصبی به نام «نورآلژی» رنج می‌برد. در نتیجه، او معمولا وارن و دو خواهرش را به خاطر عیب‌های خیالی مسخره می‌کرد تا جایی که آنها به شدت ناراحت می‌شدند و گریه می‌کردند. این موضوع باعث ایجاد تنش زیادی در محیط خانه شده بود. بنابراین آنها همیشه درباره مسائل روز، سیاست و اخبار به طور آزادانه بحث می‌کردند اما هیچکس درباره احساسات خود سر میز شام صحبت نمی‌کرد.

با این وجود، وارن از دوران کودکیش با عشق و علاقه یاد می‌کند:

«وقتی بچه بودم، همه چیزهای خوب را داشتم. من از خانه‌ای بهره‌مند بودم که اعضایش درباره مسائل جالب صحبت می‌کردند، پدر و مادر هوشمندی داشتم و به مدارس خوب می‌رفتم. فکر نمی‌کنم که می‌توانستم با پدر و مادر بهتری پرورش یابم. این بسیار مهم بود. من از پدر و مادرم پول نمی‌گرفتم و واقعا هم به پول نیازی نداشتم. اما در زمان و مکان مناسب به دنیا آمدم. من در قرعه‌کشی محل و مکان تولد برنده شدم.»

هنگامیکه وارن در سن شش سالگی وارد مهدکودک شد، سرگرمی و علایق او محدود به اعداد و ارقام بود. هدیه مورد علاقه‌اش یک کورنومتر بود که برای زمان‌بندی انواع کارها استفاده می‌کرد. در سال ۱۹۳۶ زمانیکه کلاس اول بود، او و دوستش ساعت‌ها وقتشان را صرف تماشای ترافیک منتهی به خیابان اصلی شهر می‌کردند. وارن شماره پلاک ماشین‌هایی که در یک ردیف عبور می‌کردند را به دقت یادداشت می‌کرد. او عاشق هر کاری بود که به جمع بستن، شمارش و حفظ اعداد نیاز داشت. او همچنین یک تمایل رقابتی عمیق و تخیل سالمی داشت که اغلب نقش یک جنگجو را به خود می‌گرفت.

در کلاس پنجم، وارن برای حفظ کردن کتاب بزرگ سالانه امریکا (شامل گزارش‌های کوتاه، اطلاعاتی در خصوص سیاست، تاریخ، ورزش، پزشکی و غیره......) و آمار لیگ برتر بیسبال سال ۱۹۳۸ تلاش می‌کرد. عمه‌اش، آلیس، اولین نفری بود که او را با ورق‌بازی آشنا کرد. وارن چنان شور و شوقی نسبت به ورق بازی داشت که در تمام طول عمرش با او باقی‌ ماند. ۱۲ سال داشت که تصمیم به کسب درآمد گرفت، و شروع به فروختن بسته آدامس به همکلاسی‌ها و همسایه‌ها کرد، او به درب خانه‌ها می‌رفت و کوکاکولا، مجله عصر شنبه و مجله آزادی می‌فروخت.

وارن همچنین زمان زیادی را صرف پرسه زدن در شرکت سهامی پدرش می‌کرد و هر چیزی که دستش می‌رسید را می‌خواند. به عنوان هدیه دهمین سالگرد تولد از پدرش خواست او را به دیدن بورس اوراق بهادار نیویورک ببرد. وارن نوجوان از همان روز اول به آنجا قلاب شد و هر چیزی که می‌دید و تجربه می‌کرد را دوست داشت. پس از آن روز بود که با خودش تصمیم گرفت ثروتمند شود و برای خودش هدف تعیین کرد که تا ۳۵ سالگی میلیونر شود. این برای یک بچه یازده ساله که در میان رکود اقتصادی قرار داشت هدف جسورانه‌ای بود، اما وارن تزلزل ناپذیر بود.

«پول می‌تواند مرا مستقل کند. پس می‌توانم آنچه که می‌خواستم را در زندگی انجام دهم. بزرگترین چیزی که در زندگی می‌خواستم این بود که برای خودم کار کنم. من نمی‌خواستم دیگران مرا راهنمایی کنند. ایده انجام آنچه هر روز می‌خواستم انجام دهم برایم مهم بود.» وارن بافت

وارن در ۱۲ سالگی، ۱۲۰ دلار سرمایه داشت. در بهار سال ۱۹۴۲ او، خواهرش، دوریز، را به عنوان شریک انتخاب کرد و ۳ سهم شرکت cities services را خرید. سهام شرکت از ۳۸.۲۵ دلار به ۲۷ دلار سقوط کرد، اما هنگامیکه سهام رشد کرد و به ۴۰ دلار رسید، وارن سهامشان را فروخت و سهم هر کدامشان ۵ دلار سود خالص شد. اگرچه، وقتی دید که بعدا سهام آن شرکت در زمان کوتاهی رشد زیادی کرد و به ۲۰۲ دلار رسید، یکه خورد. وارن متوجه شد که اگر فروش سهام را کمی به تأخیر می‌انداخت، او و خواهرش می‌توانستند تقریبا ۵۰۰ دلار سود خالص داشته باشند.

وارن بافت در آن زمان سه درس آموخت که آنها را یکی از مهمترین درس‌های زندگیش می‌داند. یکی از درس‌ها این بود که خیلی کمتر از پولی که برای یک سهام پرداخت کرده بود، سود به دست آورد. درس دوم این بود که او نباید برای به دست آوردن سود عجله می‌کرد. او با فکر کردن به ۴۹۲ دلاری که اگر صبورتر بود به دست می‌آورد، این دو درس را آموخته بود. این دسترنج پنج سال کار بود، او از شش سالگی کار کرده بود تا ۱۲۰ دلار جمع کند و این سهام را بخرد. بر اساس آنچه او در در آن زمان از فروش چیزهای مختلف به دست آورده بود، متوجه شده بود که سالها طول می‌کشد تا سودی را که از دست داده دوباره به دست آورد. او هرگز، هرگز، هرگز این اشتباه را فراموش نکرد. درس سوم هم این بود که روی پول دیگران سرمایه‌گذاری نکند. اگر او اشتباه می‌کرد، ممکن بود خواهرش از دستش ناراحت شود. بنابراین، او نمی‌خواست مسئولیت پول دیگران را به عهده بگیرد مگر اینکه مطمئن باشد می‌تواند در کارش موفق شود.

پدر وارن، هاوارد، یک فعال سیاسی بود و در بهار سال ۱۹۴۱، حزب جمهوری‌خواه نبراسکا این وظیفه را بر عهده او گذاشت که کسی را پیدا کند تا کنگره را بر علیه دموکرات محبوب، چارلز مک لافلین، تحریک کند. هاوارد که نمی‌توانست شخص دیگری را وارد این بازی کند، خودش در رأی‌گیری ثبت‌نام کرد. هنگامیکه در ۳ نوامبر، ۱۹۴۲ انتخابات برگزار شد، موج بزرگی علیه دموکرات‌ها به وجود آمد و هاوارد بافت انتخاب شد. خانواده بافت در ژانویه همان سال راهی واشنگتن شدند و در ویرجینیا خانه‌ای اجاره کردند. هاوارد به عنوان عضو ۷۸ ساله کنگره تلاش زیادی کرد تا امریکا را به استاندارد طلا بازگرداند. هاوارد بافت همچنین به عنوان فرد صادق و درست‌کاری شناخته شده بود که بیشتر به اصول محافظه کارانه خود اهمیت می‌داد تا مزایای حضورش در دفتر کارش.

وارن بافت، به همراه دو خواهرش، به دبیرستان رفت اما بیشتر وقت آزادش را صرف پیدا کردن راههایی برای کسب درآمد می‌کرد. او توزیع کننده چندین روزنامه بود و در سن پانزده سالگی بیش از ۲۰۰۰ دلار پس‌انداز کرده بود. هنگامیکه پدرش در نبراسکا مزرعه‌ای خرید، وارن از او پیروی کرد و یک مزرعه ۴۰ هکتاری را به ازای ۱۲۰۰ دلار، هفتاد مایل آن طرفتر خرید. وارن آنجا یک کشاورز مستأجر داشت که تمام کارهای لازم را انجام می‌داد و در مقابل، سود خالص را با آنها تقسیم می‌کرد. آن زمان وارن بافت حدود ۲۵ دلار در ماه درآمد داشت که بخش بیشتری از آن دستمزدی بود که از معلمان دبیرستانش دریافت می‌کرد.

وارن که از موفقیت‌های قبلی دلگرم شده بود، مشتاقانه چند کار دیگر را هم شروع کرد، از جمله: او توپ‌های گلف ترمیم شده را در شیکاگو به نام توپ‌های گلف بافت می‌فروخت. یا خدمات تمبر بافت، مجموعه تمبرهای کلکسیونی را به مشتریان خارج از امریکا می‌فروخت. او نمایشگاه شاین وارن بافت را راه‌اندازی کرد، که کارش مراقبت از ماشین بود اما بلافاصله رهایش کرد چون بیش از حد زحمت داشت. وارن همچنین شروع به نصب دستگاه‌های بازی به نام پینبال در آرایشگاه‌ها کرد و در مقابل درآمد آن را با صاحبان آرایشگاه تقسیم می‌کرد. وارن بافت هنگام فارغ التحصیلی از میان ۳۵۰ دانش‌آموز دبیرستان، شانزدهم شد و در آن زمان بیش از ۵۰۰۰ دلار دارایی نقدی داشت.