مقدمه
یک مشکل بزرگ وجود دارد
«بخش مهمی از روز تو به حالت خودکار میگذرد»
یک بار از من در مورد مفهوم اصل انسان سوال کردند و من جواب دادم که اصل انسان یعنی «چرت و پرت». البته وقتی سوال کنندهها این پاسخ را از من شنیدند، کمی تعجب کردند و سکوت عجیبی همه جا را فرا گرفت. احتمالا این افراد منتظر بودند تا پاسخی متافیزیکی یا بسیار علمی بشنوند. مثلا فکر میکردند که من اصل انسان را به مسائل متافیزیک یا روحهایی در عصر حاضر که افسارگسیخته هستند، پیوند میزنم. اما پاسخ من همانی بود که شنیدند و محال بود آن را تغییر دهم.
این یک حقیقت است که اصل انسان، با انسان بودنش و توانایی تفکر و مثبت اندیشیاش در ارتباط است، اگر این سه را از او بگیرید، حیوانی که درون همه ما کمین کرده خود را نشان خواهد داد. من در این میکروکتاب میخواهم از هر چیزی که زندگی تو را به گَند میکشد حرف بزنم. مزخرفاتی که همیشه با خودت حمل میکنی و باعث میشود که در مسیر اشتباهی قرار بگیری.
اگر در هر شرایط ناراحت کنندهای مانند غم، حسرت، حسادت، خشم، ماندن در گذشته، سِیر کردن در آینده، فراموش کردن لحظه حال، نفرت، شکست و هر چیزی دیگری هستی، من و کتابم به تو کمک میکند تا بتوانی به آرامش برسی و لحظه حال را پیدا کنی. یادت باشد که این کتاب تماما متعلق به توست.
زبان تو همه وجودت را میسازد. هر حرفی که در مورد خودت میزنی باعث میشود همه زندگیات در تغییر و تحول به سر ببرد. اگر دائم بگویی که زندگیات در سختی به سر میبرد، همینگونه خواهد شد. همیشه چیزهای بد و ناراحت کننده در کمین تو مینشینند تا حال دلت را با حرفی که بر زبان آوردی، همراه کنند. خودگوییهای تو تمام تجربههای زندگیات را میسازد. برخی فکر میکنند که زندگی یک مسیر مشخص است و قرار است تا ابد در همان مسیر حرکت کنند. اما اینگونه نیست. تو تمام مدت در حال اجرای خودگوییهای خود هستی. براساس آنها از خواب بیداری میشوی، غذا میخوری، حرف میزنی، کار میکنی، با دیگران ارتباط میگیری و به طور کلی زندگی میکنی. حقیقت زندگی همین است. هر چیزی که فرا بخوانی، به سمتت میآید و براساسش عمل میکنی. به خاطر شرایط جامعه نقش بازی میکنیم. مثلا اینطور نشان میدهیم که یک انسان با اعتمادبهنفس بالا هستیم، شادیم و زندگی خوبی داریم. اما درونمان همه چیز متفاوت است. حرفهایی وجود دارد که گلویمان را فشار میدهد و غصههایی که توان گفتنش را نداریم. اما هیچ وقت برای حل آنها کاری انجام نمیدهیم. آنها در پس زمینه ذهنمان حضور دارند و به صورتی خلاقانه کار خود را انجام میدهند.
این میکروکتاب به نوعی تکمیل کننده میکروکتاب «خودت را نابود نکن» است و به دنبال این هستیم که از خودگوییهای درونی خود پرده برداریم. میخواهیم به این موضوع پیببریم که چرا این خودگوییها باعث میشود که در زندگی گنَد بزنیم.
در بیشتر موارد به شما میگویند که باید با جملات مثبت، خودگوییهای منفی خود را از بین ببرید، اما این کار نمیتواند علت این موضوع مهم را برایتان روشن کند. همه جملات مثبت موجود در دنیا خوب هستند، اما همه ما میدانیم که هنوز چیزی در اعماق قلبمان حضور دارد که اذیتمان میکند. به جای اینکه وانمود کنی خودت هستی، باید واقعا خودت باشی. این چیزی است که ما میخواهیم به شما یاد بدهیم. برای این کار باید سعی کنیم که در لحظه یک جور باشیم. مثلا نباید در یک لحظه هم عصبانی باشیم و هم خوشحال. در هر لحظه از زمان، تو فقط در یک حالت ذهنی و احساسی قرار داری. این موضوعی است که بسیاری از شما از من سوال کردید که چطور میتوانیم گفتوگوهای درونی خود را ساکت کنیم یا حداقل در یک لحظه یک واکنش طبیعی از خود نشان دهیم.
روش زندگی من به عنوان یک مرد اسکاتلندی کاملا روشن است. من سعی نمیکنم که به مخاطبان یا مراجعانم قولهای واهی بدهم و حرفهای پوچ بزنم که مثلا اگر تو این کار را بکنی، فردا همه چیز درست میشود و دیگر هیچ مشکلی در این کره خاکی نخواهی داشت! من راحت به تو میگویم که مشکل اصلی خودت هستی. هر چیزی که هست اول و آخرش به خودت برمیگردد. به همین دلیل برای درمان نباید به دنیای بیرون مراجعه کنی، باید به عمق خودت وارد شوی.
من ادعا نمیکنم که یک فیلسوفم یا مانند آنها رفتار میکنم. اگر بتوانم تو را که این میکروکتاب را میخوانی دگرگون کنم، یعنی کارم را درست انجام دادم. حتی اگر یک نفر بتواند نجات پیدا کند، یعنی من رسالتم را به درستی به پایان رساندم.
این میکروکتاب برای این نیست که تو با خواندش بتوانی دیگران را کنترل کنی. نه تو و نه من، نمیتوانیم هیچ کسی را تغییر دهیم. باید خودمان را از نو بسازیم، تا انسانهایی که با آنها زندگی میکنیم و در اطرافمان وجود دارند، تغییر کنند.
من نمیتوانم هیچ چیزی را درون تو ببینم، همه پرسشها و همه ناراحتیها درونت قرار دارند. اما این میکروکتاب میتواند به طرز تفکر تو یک ضربه کوچک وارد کند. این ضربه کوچک میتواند به تو الهام و شوق بدهد تا بتوانی همه چیز را درونت تغییر دهی.
من کتابهای زیادی خواندم و اندیشه بزرگترین فلاسفه دنیا را مورد بررسی قرار دادم. روشی که من به آن دست یافتم به تو کمک میکند که از دست زنجیر افکار منفی و خودگوییهایی که تو را به پایین میکشند، خلاص شوی. من زیاد فحش میدهم، اگر فکر میکنی که نمیتوانی آنها را تحمل کنی، به جهنم. بهتر است میکروکتاب را کنار بگذاری. اما اگر میخواهی با من همراه شوی، کمربندت را ببند و با من به سمت دانش حرکت کن. دانش، یعنی توانایی فکر کردن.
منظور من این نیست که مثل قبل وقتی در حال خوردن ساندویچت هستی به فکر فرو بروی. فکر کردنی را میگویم که آگاهانه باشد. در این نوع از فکر کردن تو باید کمی سختی بکشی تا روی موضوع متفاوتی تمرکز کنی. لعنتی، اگر میخواهی زندگی مزخرفت را تغییر دهی، لااقل از روی مبلت بلند شو و کاری بکن. تمام جریان تغییر تو با آگاه شدن، آغاز میشود. اینکه بتوانی نسبت به وضعیتی که داری، آگاه باشی و از حالت خودکار خارج شوی. کلا بیشتر مردم زندگیشان را به صورت خودکار ادامه میدهند و نسبت به تواناییهای بالقوهای که دارند، بیخبرند.
فکر میکنی بیداری، ولی در خواب به سر میبری. شاید وقتی به انتهای عمرت رسیدی از خواب بیدار شوی. تا همینجا هم به اندازه کافی دیر شده، پس دست از لجبازی کردن با خودت بردار و بلند شو. نترس، از اینکه حرکت کنی و تغییری در زندگیات به وجود آوری، نمیمیری. اما اگر به همین زندگی بیخاصیتت که دائم مثل ربات هر روز آن را تکرار میکنی، ادامه دهی، با مرده هیچ فرقی نداری. من به تو امید واهی نمیدهم که در بین صفحات این میکروکتاب، غول چراغ جادویی منتظرت ایستاده و همه چیز را تغییر میدهد. برای آن مطالب مسخره و تکراری همیشه وقت هست.
اما به تو اطمینان میدهم که اگر ثابت قدم باشی، تفکر کنی، انگیزههای درونیات را برملاسازی و ایدههای جدید را به کار بگیری، میتوانی خودت را بشناسی. تو ابعادی از وجودت را کشف میکنی که هرگز فکر نمیکردی که درونت وجود دارند. آن وقت است که همه خواستههایت به واقعیت تبدیل میشوند و به رویاهایت میرسی.