مقدمه
در گذشته، مدیران نمیخواستند که کارکنانشان خیلی فکر کنند. در واقع به جای اینکه مدیران اجازه دهند آنها خودشان تصمیم بگیرند، به آنها پول میدادند تا با مدیران هم رأی باشند و فقط آنچه که آنها میخواهند را انجام دهند. اما آن روزها برای همیشه از بین رفتهاند. امروز، در یک سازمان تجاری همه باید قادر باشند که منطقی و تأثیرگذار فکر کنند. بنابراین، برای داشتن تفکراتی روشن و شفاف به چارچوب جدید و بهتری نیاز است. هوش تجاری، مجموعهای از ۸ اصل اساسی است که به افراد کمک میکند تا منطقیتر فکر کنند و تصمیمهای بهتری بگیرند.
تمام هدف و تمرکز هوش تجاری این است که فاصله بین ارائه یک ایده خوب و عملی کردن آن کم شود و به دنبال این است که چه کاری میتوان و باید انجام داد تا آینده کسبو کار، در موقعیت مطلوبی قرار گیرد. قوانین هوش تجاری برای همه افراد در تمام سطوح شرکت و در همه صنایع قابل اجراست.
در مجموع، هوش تجاری روشی جدید و اساسا بهتری برای فکر کردن، برقراری ارتباط و اتخاذ تصمیمهای تجاری است، و مجموعهای از ابزارهایی است برای ارتقا و کارآمدتر کردن چیزهایی که به آنها فکر میکنید. هوش تجاری همچنین کمک میکند که به موفقیتهای بیشتری برسید، چون زمان بیشتری را صرف تمرکز روی زمان حال میکنید و زمان کمتری برای فکر کردن به این موضوع میگذارید که با وقتتان چه کار دیگری میتوانستید انجام دهید. بنابراین، هوش تجاری کمک میکند تا شما نتایجی را که واقعا میخواهید از کسبوکارتان به دست آورید، در حالی که حق تبدیل شدن به یک بخش ضروری از کسبوکار را هم به شما میدهد.
با رعایت همه قوانین هوش تجاری جعبه سیاه کوچکی میسازید که زمان بین علت و معلول را کم میکند. اگر شما مشکلی را داخل این جعبه قرار دهید، جعبه راهحل را پیدا میکند؛ یعنی براساس شواهد، اثرات، اثر موجدار و محدودیتها، راهحل را به بخشهای مختلف تقسیم میکند و بعد ناخالصیها یا همان ایدههای بد را مشخص و جدا کرده و در نهایت بازده کار شما را به راهحل صحیح مورد هدف نزدیکتر میکند.