فصل اول
روزهای نخستین
ایلان ریو ماسک-Elon Reeve Musk- در ۲۸ ژوئن سال ۱۹۷۱، در شهر پرتوریا در آفریقای جنوبی به دنیا آمد. پدرش، ارول، یک مهندس و کارآفرین با سابقه بود و ایلان در دوران کودکی گاهی اوقات پدرش را در سفر به زامبیا همراهی میکرد. ارول صاحب بخشی از یک معدن زمرد سبز در زامبیا بود. مادر ایلان، مری، متخصص تغذیه و مدل بسیار مشهوری بود. با به دنیا آمدن برادر کوچکش کیمبال و کمی بعد، خواهرش توسکا خانواده ایلان بزرگتر شد.
به واسطه داشتن حافظه تصویری عالی و تمایل شدید ایلان به مطالعه، درحالیکه دیگر دانشآموزان توجهی به درس نداشتند، او دانشآموز ممتازی در دبیرستان بود،. متاسفانه در دوران نوجوانی ایلان، پدر و مادرش از هم جدا شدند و او در ۱۷ سالگی آفریقای جنوبی را به مقصد کانادا ترک کرد. مادرش مری شهروند کانادا بود و در نتیجه ایلان توانست پاسپورت کانادایی خود را به راحتی دریافت کند. او بدون اینکه به کسی بگوید، به مونترال رفت و به مدت یکسال در سراسر کانادا سفر کرد و به کارهای مختلف پرداخت و استعدادهای خود را دور از خانواده پرورش داد.
در نهایت ایلان در دانشگاه کوینز در گینگستون واقع در ایالت اونتاریو ثبت نام کرد. ایلان دانشگاه کوینز را انتخاب کرد چون فکر میکرد این دانشگاه در مقایسه با دانشگاههای دیگر دختران زیباتری دارد. در این زمان برادر و خواهرش هم در کانادا به او ملحق شده بودند. یکی از سرگرمیهای ایلان و کیمبال در آن دوران این بود که با افراد سرشناس و پرطرفدار تماس میگرفتند و آنها را به صرف ناهار دعوت میکردند. به این ترتیب با افراد تاثیرگذار زیادی ملاقات کردند که شامل سرپرست بازاریابی تیم بیسبال بلوجیز، یک نویسنده حرفهای در حوزهی کسبوکار و مدیر ارشد اجرایی بانک نوا سوتیا میشد.
ایلان ماسک در رشته کسبوکار مشغول به تحصیل شد. او معمولا در مسابقات سخنرانی دانشگاه شرکت میکرد و با قدرت و هیجان زیادی از ایدههایش صحبت میکرد. چیزهایی که بعدها به برند تجاری شخصیاش در زندگی تبدیل شد. او همچنین در خوابگاه کامپیوتر و قطعات آن را میفروخت تا درآمد بیشتری بدست آورد. ایلان در دانشگاه نمرات فوقالعادهای کسب کرد و پس از ۲ سال تحصیل در دانشگاه کوینز موفق شد بورس تحصیلی دانشگاه پنسیلوانیا را دریافت کند. او تصمیم گرفته بود یک مدرک اقتصاد از مدرسهی وارتون و یک لیسانس در رشتهی فیزیک هم دریافت کند.
ماسک در دانشگاه پنسیلوانیا عملکرد و در نتیجه درآمد بهتری داشت به همین خاطر همراه هم اتاقیاش، خوابگاه را ترک کردند و در نزدیکی دانشگاه یک خانه بزرگ با ۱۰ اتاق خواب اجاره کردند. در طول هفته آنها مشغول درس خواندن بودند اما آخر هفتهها خانهشان را به یک کلوپ شبانه تبدیل میکردند و برای ورود هر فرد ۵ دلار دریافت میکردند. ورود بیش از ۵۰۰۰ دانشجو به کلوپ آنها در روزهای آخر هفته باعث شد تا آنها بتوانند اجاره کل ماه را تنها در یک شب دربیاوند. این مهمانیهای شبانه شهرت زیادی در دانشگاه پیدا کرده بودند.
ماسک در دانشگاه پنسیلوانیا مقالهای دربارهی «منبع انرژی آینده» نوشت که شامل آنتنهای خورشیدی غولپیکر فضایی بود که از طریق امواج مایکروویو انرژی را به زمین منتقل میکردند. به خاطر این مقاله استادش به او نمرهی ۹۸ داد. او همچنین مقالهی دیگری درباره جمع کردن تمام اطلاعات جهان در یک پایگاه داده واحد نوشت و مقالهی سوم دربارهی پتاسیل تجاری خازنهای الترا به عنوان ابزارهای ذخیرهی انرژی بود (او برای این مقاله هم نمرهی ۹۷ دریافت کرد).
«نوشتههای واضح و فوقالعاده ماسک نتیجهی ذهن منطقی اوست که با دقت از یک نقطه به نقطهی دیگر حرکت میکند. چیزی که واقعا ماسک را از دیگران متمایز میکرد تونایی او در تبدیل کردن مفاهیم پیچیده فیزیک به طرحهای کسبوکار واقعی بود و این توانایی حتی پس از آن هم ادامه داشت.
«او استعداد خارقالعادهای در پیدا کردن مسیر از پیشرفتهای علمی به بنگاههای سودده داشت.»
آشلی ونس
ماسک این ایده را در ذهن داشت که وارد صنعت بازیهای ویدیویی شود اما احساس میکرد که اگر وارد این عرصه شود نمیتواند به اندازه کافی تاثیرگذار باشد. او در نظر داشت کار مهمی در یکی از ۳ حوزهای که فکر میکرد در نوک پیکان تکنولوژی قرار دارند انجام دهد. این ۳ حوزه عبارت بودند از: اینترنت، انرژیهای تجدیدپذیر و فضا. ماسک با خود عهد کرد که در هر سه این حوزهها به صورت همزمان پروژههایی را دنبال کند. کاری که در آن زمان به گمان بسیاری از آشنایانش دیوانگی بود. هدف اصلی ماسک ثروتمند شدن نبود، بلکه او میخواست تغییری در جهان ایجاد کند و باور داشت که در این کار موفق خواهد بود.
ماسک میگوید: من واقعا به چیزهایی که در کالج میخواندم فکر میکردم. این یک داستان درباره یک اختراع نیست. من دوست نداشتم وارد عرصههایی شوم که دیگران پیش از من در آن بودهاند یا به دنبال یک مد باشم یا فرد فرصتطلبی به نظر برسم. من یک سرمایهگذار نیستم. من عاشق این هستم که تکنولوژیهایی را که به نظر میرسد در آینده مفید و مهم هستند را به واقعیت تبدیل کنم.